سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته هایی که دوستشان دارم

خوش آمدید بستنی؟ گلاسه؟ یا چایی؟ 


و من تمام حواسم به میز بالایی


کمی سکوت و هرهر ... کسی به من خندید 


اشاره کرد به یک صندلی که :


-می آیی؟

-زنی که پا به دلم زد درست شکل تو بود


سکوت کرد و پرسید:


-قهوه یا چایی؟

-عجب شباهت تلخی... نه؟... قهوه ترجیحآ

-زنی که پا به دلت زد؟! عجب معمایی!...


کمی گذشت و فنجان قهوه خالی شد

که گفت :


-فال بگیریم مرد رویایی...؟

-من اعتقاد به فال ...

-هی پسر تو معرکه ای ...

-ببین چه فال تمیزی! تو روح دریایی


زنی که پا به دلت زد به فکر ساحل بود


به فکر لنگر یک کشتی مقوایی

.  

.  

همین که محو نگاهش شدم کمی ترسید


نگاه کرد به فنجان :

-پسر کجاهایی؟


بلند شد برود:

- با اجازه ! دیرم شد  ...

-  نمی شود نروی؟

- نه!

- دوباره می آیی؟


نگاه کرد به چشمم ... دوباره یک لبخند

ـ  ببین! کجا؟ نرو حالا ...


 ...  سکوت ...

  ...  تنهایی ...

کاوه بهبهانی


نوشته شده در یکشنبه 93/5/26ساعت 10:2 عصر توسط سادات بــــانو نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin